پویش ۴۳

blog-image

ویژه‌نامه‌ی یلدا ۹۸

فراموشی، آموختن و بازفراموشی

قاعده‌ی نانوشته‌ی شناخته شده‌ای وجود دارد. آن هم این که خلق چیزی نو و رسیدن به فرم مختص خود سه مرحله دارد؛ فراموشی، آموختن و باز فراموشی.

سنت در هزارتوی زمان

آن نیروی وحشی و مهارناپذیر سنت که خود را در قالب نوستالژی تحمیل می‌کند کاری به نظر حقیر ما ندارد. ممکن است گاهی تصور کنیم که سنت تضعیف شده است. یا در میان مردم مرده است. اما کافی است هجوم به سنت شدت بگیرد و مردم در از دست رفتن سنت‌هایشان احساس خطر کنند. آن‌گاه آن نیروی نامرئی و لایزال سر بر می‌آورد و چنان مقاومت جانانه‌ای را شکل می‌دهد که سال‌ها برای تحلیلش زمان لازم خواهد بود.

از شهیاد تا میدان آزادی… و اکنون برج میلاد؟!

تجربه‌ی زیسته‌ی یک جامعه را با تمام کاستی‌هایش می‌توان سنت دانست. در این نگاه، مدرنیته به معنی «دیدن افقی روشن» برای خود، وطن و در کل جامعه‌ی انسانی خواهد بود. در نتیجه طبق نظر آرنت، پیشرفت را می‌توان در وحدت این دو تعریف کرد که با استفاده از تجارب زیسته، افق‌های آینده را ترسیم می‌کنیم.

ساده زیستی

چه انسان اولیه‌ی غارنشین باشی که باید هر روز نگران پیدا کردن شکار و دفاع مقابل قبیله‌های رقیب باشه، چه انسان مدرنی که میاد سر کلاسای دانشگاه می‌شینه با نگرانیای درس و نمره، یه قسمت قابل توجهی از سختی زندگی به خاطر اینه که حجم اطلاعاتی که برای بقا بهشون نیاز داریم زیادن.

عدم قطعیت

خوشمان بیاید یا نیاید و حتی اگر اعتقادی به خدا نداشته باشیم به اجبار با آن‌ها سر و کار داریم و سعادت یا شقاوت دنیای ما به این سنت‌ها وابسته است. بعضی از آن‌ها هم در عالم ماده صادق است و هم در عالم معنا و بعضی صرفا در یکی از آن‌ها، مثل «بریدن چاقو» که مادی است و «آسانی بعد از سختی ها» که معنوی است.

بی‌خیال. بریم به کارمون برسیم…

داشتم فکر می‌کردم حرف زدن راجع به سنت مثل این میمونه که عینک رو چشمت باشه و راجع به بینایی صحبت کنی. تا وقتی که عینکو برنداریم نمی‌تونیم منصفانه قضاوتش کنیم. پس بیاین از این روزمرگی که شده مثل عینک خلاص بشیم و جدی‌تر نگاش کنیم.

چه در ازای چه؟

آیین یک ملت بخشی ناگسستنی از هویت آن ملت، از هویت تک تک افراد آن است و ما ذره‌ذره از این تکه از هویت‌مان دور و دورتر می‌شویم و نمی‌دانیم از چه دریایی فرار می‌کنیم به چه بیابانی.

دفن شده در توییتر

آن‌هایی که به دام این جهان مجازی افتاده اند هرگز تنها نیستند، هرگز قادر نیستند تمرکز کنند و از زندگی در سکوت و به شیوه‌ی خودشان لذت ببرند. آن‌ها تا حدود زیادی خوشایندی‌ها را واگذار کرده اند؛ فراغت، مجال خود بودن، حقیقتا مجذوب شدن

ستاره‌ی گیسوانش

من از میان چمدان روزگار یلدا را برداشتم. دختر موبلند زمستان. پر از ستاره و به رنگ شب. یلدا همان آدم زندگی‌ات است که در مسیرهای بس سرد و طولانی جوری دل‌گرمت می‌کند که مقصدت اگر قله‌ی قاف هم باشد، رسیدن آن‌قدر‌ها هم دور نیست. راه یلدا سرد است و بلند، اما نفس یلدا گرمش می‌کند.

انتخاب واحد جدید، چرا و چگونه؟

در حقیقت ثبت نام اولیه، با همان اهداف پیش‌ثبت‌نام و ثبت‌نام تکمیلی با همان اهداف انتخاب واحد سابق، برای تقسیم فشار انتخاب واحد بر دو بازه‌ی زمانی تنظیم شده‌اند. پس دانشجویان نباید این‌ها را در جایگاه هم قرار دهند.

چشمان سیاه

با خوشحالی کوله‌بار خود را بست و راهی پشت تپه‌ها شد تا با جادوگر ملاقات کند و دوای درد پدرش را بیابد.

در باب فلسفه‌ی اخلاق

امر و نهی‌های اخلاقی مطلق و مقدس مثلا در زمینه‌ی مسائل جنسی یا روابط اجتماعی یا کسب وکار و سایر ابعاد سبک زندگی، گاهی بزرگ‌ترین سد در برابر تحقق آزادانه‌ی اراده‌ی افراد شده و با جلوگیری از فعالیت رانه‌های روانی و سلب میدان عمل آزادانه از امیال و طلب‌های آنان، سلامتی و سعادت فرد را قربانی ارزش‌هایی باطل و بی‌ارتباط با خود فرد می‌کنند.

سرخپوست

سرخپوستی که فقط یک شمایل و توصیف از او شنیده‌ایم. هرگز او را ندیده‌ایم و قرار هم نیست ببینیم. جاویدی قدم به قدم قصه‌ی خود را با رد پای سرخپوست برای ما علامت‌گذاری کرده‌است. اما تا لحظه‌ی آخر ما را در این تله‌ی هویتی نگه می‌دارد و اجازه نمی‌دهد روایتش از نفس بیفتد


دانلود فایل